عکس بازیگران

جدیدترین عکس بازیگران ایرانی و خارجی

عکس بازیگران

جدیدترین عکس بازیگران ایرانی و خارجی

عکس بازیگران, عکس بازیگران زن, عکس بازیگران زن, عکس بازیگران خارجی, بیوگرافی هنرمندان, عکس هنرمندان

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

داستان قسمت 30 سریال ماکسیرا

ماکسیرا با جم تو پارک قرار داره جم به ماکسیرا میگه باید ضرر منو جبران کنی مهمترین مشتریمون ازم گرفتی باید سیصد هزار لیر بدی بهم بعد میره ماکسیرا گریه میکنه میگه چطوری از شر این راحت بشم الان سیصد هزارتا میخواد چند روز دیگه پونصد هزارتا میگه این احمق برام دردسر درست میکنه همینطوری داره فکر میکنه که یهو کریم جلوش سبز میشه شوکه میشه میگه تو اینجا چیکار میکنی میگه چرا گریه کردی رانندرو گفتم تعقیبت کنه ‌ ترسیدم بزار بری وگرنه هدفم تعقیب تو نبود … (کریم اما جم نمیبینه ) بهش میگه بیا بریم سرما نخوری.. . حسین و هاتف میرن خونه فیلیز ماهر میاد برگه نشون حسین میده میگه برای اعتیاد به الکل خوابوندمش چقدرم هزینشو دادم چون بچه خودشو سقط کرده همش تو توهمه خلاصه قانعشون میکنه که فیلیز از خودش درآورده بعد به خودش میگه ماهر باید تو تئاتر برلین الان کار میکردی حیف شدی 🤣 . ملک به کایا میگه با من ازدواج کن تا خانواده جوهر دست از سرم بردارن برای بهارم شناسنامه نگرفتم داره دیر میشه مگه تو نمیخواستی باباش بشی اسمت میاد تو شناسنامه بهار کایا قند تو دلش آب میشه از خدا خواسته اما میگه چیزی تغییر نمیکنه فقط تو سند ما زن و شوهر میشیم . مینه به ماهر میگه باید از اینجا بری چون میخوام خونه رو خالی کنم ماهر بهش میگه دیدی از طرف فیلیز چیزی بهت نمیماسه اومدی سمت من منم بهت چیزی نمیدم جونم مینه میگه همین الان برو اونم میگه باشه میره هتل . عایشه به ماکسیرا زنگ میزنه بهش میگه زینب اومده اونجا ازش پرسیده اون میشناسه اونم گفته اینجا کار میکرده ..ماکسیرا میگه درسته میگن خوبی کن بنداز تو دریا یادش میفته قبلنا که تو شرکت جم کار میکرده عایشه بلیط جم یه روز جابجا گرفته جم داره اخراجش میکنه که ماکسیرا میاد میگه من گرفتم نمیزاره عایشه رو اخراج کنه .. شب شده همه سر میز میخوان شام بخورن ماکسیرا خوشتیب کرده اومده سهیلا میگه چقدر خوشگل شدی ماشالا هرچی میپوشی بهت میاد زینب حسودی میکنه میگه معمولا اینطور جواهرارو تو مراسمی مهمونی چیزی میندازه بایرام میگه چه اشکال داره همش که مهمونی نمیشه (خوشم میاد از بایرام که همش زینب و ضایع میکنه اداشو درمیاره 🤣) زینب میگه ماکسیرا تو که تو شرکت جم کار میکردی چرا اون شب گفتی اونو نمیشناسی ماکسیرام شوکه میشه همه بهش نگاه میکنن کریمم به تعجب نگاش میکنه که یهو نگهبان میاد میگه جم اومده بایرامم میگه اتفاقا به موقع اومده ماهم دلمون میخواد بدونیم ادامه در کامنت اول 👇👇
ماکسیرا گریه میکنه یواش به کریم میگه ببخشید نتونستم بگم زود میره بالا تو اتاقش بعد میخنده بعد نشون میده که ماکسیرا وقتی فهمیده زینب میدونه به جم زنگ میزنه بهش میگه اگه میخوای زود به پولت برسی بیا اینایی که میگم بگو . جم میاد سر میز شام بازم سوالشو زینب تکرار میکنه جم میگه نمیخواستم اونشب بهتون بگم چون خجالت میکشیدم پدرم زمانی که زنده بود یه پیشنهاد بی شرمانه به ماکسیرا داده بود که اونم قبول نکرد شاید هرکس جای اون بود قبول میکرد اما اون از شرکت گذاشت و رفت بعد میگه منشیم گفت زینب خانوم اومده شرکت در مورد ماکسیرا پرسیده گفتم خودم بیام بگم که سوء تفاهم نشه حسابی زینبو با چیز یکی میکنه 🤣🤣همه زینب و سرزنش میکنن که چرا دخالت میکنی بایرام میگه اخه به تو چه زینب طفلکی خجالت کشیده نخواسته بگه . کریم میاد بالا ماکسیرارو دلداری میده

داستان قسمت 31 و 32 سریال ماکسیرا

کریم به ماکسیرا میگه خودتو ناراحت نکن تو گناهی نداری ماکسیرا میگه اخه جلو بقیه خیلی بد بود کریم به ماکسیرا میگه خودتو ناراحت نکن بگیر بخواب من میخوام با داداشم برم بیرون یه مساله کاریه اگه الان خونه بمونه دعواش با زینب درمیادبعد میره ماکسیرا پیش خودش میخنده میگه اما الان حاضرم همه چیو بدم قیافه اون زینب جادوگر و ببینم که یهو زینب عین جن میاد تو اتاق بهش میگه ماکسیرا تو شیطانی …..🤣🤣 (ویدئوشو گذاشتم) . ماهر زنگ میزنه به ماکسیرا میگه بیا ببینمت در مورد بعضی چیزا حرف بزنیم بعد پیش خودش فکر میکنه که قضیه فیلیز گفته کریم اجازه داده ماهی یکبار یچه رو ببینه رو به رئیس بگم یا نه در نهایت نمیگه . کریم و حسین تو کافه هستند کریم میگه حسین میخوای چیکار کنی میگه از دوست داشتن ملک دست برنمیدارم زینبم نمیزارم سر خودش بلایی بیاره درنهایت مجبورم دوتا زندگی جدا برای خودم درست کنم .کریم میگه اینطوری که نمیشه قضیه حساسه😅 حسین میگه ولش کن قضیه منو ، زندگی توام دست کمی از مال من نداره کریم میگه چطور حسین میگه امروز رفتم خونه فیلیز چون اومده بود جلو در خونه به هاتف گفته بود که محمد بچه اونه بعد رفتیم خونش پسرعموش برده بود برای ترک الکل کلینیک خوابونده بود میگه همه اینا بخاطر تو سرش اومده حداقل کمکش کن … کریم میگه فیلیز آدم خوبی نیست بهش میگه شما تو این کار دخالت نکن . ماکسیرا با یه چهره متفاوت میاد پیش ماهر (کلیپشو گذاشتم ) ماکسیرا میگه نیاز به یه نقشه خوب دارم برای جم .

ملک نیلای باهم تو رستوران هستند ملک بهش میگه یه چیزی بهت میخوام بگم اما باید قول بدی داد بیداد نکنی ملک میگه من میخوام ازدواج کنم نیلای فکر میکنه با حسین میخواد ازدواج کنه میگه اینقدر زود طلاق گرفت میگه با اون نه با کایا نیلای داد میزنه میگه نه ملک عصبانی میشم از دستت، نمیزارم خودتو حیف کنی تو دیوونه ای ملک میگه بخاطر بهاره نیلای اصلا گوش نمیکنه میگه ول کن بابا تو دیوونه ای . کریم میاد تو اتاق ماکسیر رو تخت نشسته داره با لپ تابش کار می کنه کریم میگه فردا صبح میرم معدن . بعد لباسشو در میاره میگه اگه اشکال نداره امشب و اینجا میخوابم البته متکا میزارم بینمون ماکسیرا میگه مثل اینکه اونیکه نمیخواد پیش هم بخوابیم تو هستی نه من روشو میکنه اونور میخوابه یادش میفته به زمانی که بچه بود پرده خونشونو پاره کرده بود انداخته بود رو سرش مثلا عروس شده🤣🤣 (قابل توجه ده شصتیا 😅) میره خونه عمه کریم کریم بیدار میکنه میگه من اومدم کریم فرار میکنه میگه کمک ماکسیرام دنبالش میکنه میگه تو چه جور شوهری هستی چرا فرار میکنی 🤣 یهو میخنده کریم میگه به چی خندیدی میگه یه چیزی اومد تو ذهنم خندم گرفت کریم میگه تو میخوای چی از من بشنوی اونچیزی که منتظرشی از من بشنوی و نمیشنوی ماکسیرا میگه من چیزی نمیخوام از تو بشنوم کریم میگه من قصدم ناراحت کردن تو نیست چون من به کسی قول نمیدم اینکه به کسی بخوای قول بدی کار خیلی بزرگیه من قول دادن بلد نیستم (همش ضدحاله) چون وابستگی پیش میاد ماکسیرا عصبانی میشه میگه تو نمیخوای بخوابی همش بالا سر من ور ور میکنی . وسطای شبه ماکسیرا رفته اتاق بچه ها به محمد سر بزنه محمد رو صندلی بغل کرده خوابش برده جیلانم خوابیده کریم میاد بدون لباس اما شلوار داره 😁 محمد از بغل ماکسیرا میگیره یهوجیلان کریم میبینه دستشو میزار رو چشاش بدون اینکه ببینه کیه داد و فریاد میکنه یه مرد لخت اومده تو اتاق … ماکسیرا می پره از خواب همه میان ولی جیلان هنوز دستشو از روی چشاش برنداشته 😅 ماکسیرا میگه جیلان عمو کریمه بایرام میگه کریم این چه وضعیه مگه تو خونه عین تارزان میگردن 🤣 آیسلم با جارو میاد میگه کجاس کو بایرام جارو ازش میگیره میگه میخوای تو چشم دشمن فرو کنی چیزی نیست ببر بهش آب بدین اخر از همه حسین میاد میگه چه خبر شده بایرام میگه آفرین دشمن بیاد تو این خونه تو آخر از همه میرسی حسین میگه دشمن کیه میگه داداشت کریم😅 کریم و ماکسیرا محمد میبرن اتاق خودشون کریم محمد میگیره بغلش ماکسیرا میگه بچه رو اینطوری گرفتی بندازیش من میدونم
ادامه کامنت اول 👇👇

ن میدونم باتو بعد دستشو میزاره رو محمد میگه من گرفتمش که نیوفته کریم میگه به این بهانه میخوای به من دست بزنی (از خود راضیه چقدر)😊 .. خلاصه صبح میشه کریم ماکسیرارو بغل کرده خوابیدن خبری از محمد نیست ماکسیرا اول بیدار میشه یهو کریمو پرت میکنه میگه محمد کجاست کریمم میپره زیر پتو زیر تخت همه جا نگاه میکنن میبینن نیست میرن پایین بایرام میگه دونبال این میگردید 🤣 کریم تیپ اروپایی زده میخواد بره معدن بایرام میگه این چیه پوشیدی حداقل یه لباس درست درمون میپوشیدی 😅ماکسیرا میگه بابا خوبه که خوشتیب شده سهیلا میگه خوبه از استیلش خوشم میاد بایرام میگه پس منم خوبه اینجوری لباس بپوشم سهیلا میگه نه به تو نمیاد 🤣
ملک به ماکسیرا زنگ میزنه حسین چشش میخوره به گوشی ماکسیرا میبینه . ملک میگه میخوام با کایا ازدواج کنم ماکسیرام میگه من اجازه نمیدم من زود میام اونجا نمیرارم این ازدواج سر بگیره


  • حمید لک
  • ۰
  • ۰

داستان قسمت 16 سریال ماکسیرا

بایرام پیش خواهرشه بهش میگه ملک بچه داره از شاگرده هم نیست احتمالا بچه حسین باشه .البته حسین بی تقصیره ملک خوشگل بود خوشگلترم شده عمه گفت زینب طلاق میگیره بایرام یاد گذشته ها میوفته که مفید(پدر زینب )تهدیدشون میکنه که اگه حسین با زینب ازدواج نکنه کارغیرقانونی که کردن لو میده حسین هم بخاطر بایرام مجبور میشه ازدواج کنه فیلم بر می گرده به زمان حال بایرام به خواهرش پول میده میگه برو ملک راضی کن دست از سر حسین برداره خواهرش میگه برو یه سرو سامونی به زندگیت بده بایرام میگه برم ببینم این پسر هیز یه خطایی کرده از دانشگاه اخراج کردن برم ببینم چیکار میتونم بکنم خواهرش میگه آره دیگه بدت نیاد پسره یه(آدمه) هیزه دیگه 🤣 بایرام میگه توروخداتیکه ننداز بعد میره . ماهر میاد استانبول سراغ فیلیز . بایرام میرسه خونه دکتر جمیل داره میره میگه خیره باشه جمیل کسی مریضه میگه کریم سرما خورده میگه مطمنی کریم چیزیش نمیشه توچله زمستون لخت میتونه بدوه مطمئنی چیز دیگه نیست دکتره با متلک میگه منکه چیزی نفهمیدم شما بیا معاینش کن شاید بفهمی🤣 بایرام میگه همین مونده بود توبه ما بپرونی 🤣 خوش خوشان میاد بالا سراغ کریم که حالشو بپرسه کریم یهو پاچه بایرامو میگیره که تو به خواستت رسیدی تو یکاری کردی من از دانشگاه اخراج بشم و از این حرفا بایرام از همه جا بیخبر میگه به من چه تو خودت چیز کردی 😂به دختره دست درازی کردی . کریم میگه تو دختررو اجیر کردی بایرام میگه چرا هزیون میگی کریم میگه برو از اتاق بیرون بایرام میگه پسره بی ادب خوب شو اونوقت میزنم دکو دهنتو میارم بیرون 🤣 . با حسین میرن پایین باده میاد میگه خاله سهیلا مامانمو انداخت از خونه بیرون منم زندانی کرد. حسین میگه اگه زندانی کرده پس تو اینجا چیکار میکنی 😅سهیلا میاد میگه دو تاظرف مارکمو شکست باده میگه ا مارک بود من فکر کردم تقلبیه 😅 سهیلا میگه مادرشو فرستادم هتل نکنه می خواستی چهارنفری باهم زندگی کنیم